کد مطلب:315741 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

سقایت اول: دستیابی به آب در وقت نامعلوم
ابومخنف روایت كرده است كه پیش از آنكه میان امام حسین علیه السلام و لشكر كفار جنگ رخ دهد آب را به روی امام حسین علیه السلام و یاران وی بستند، تشنگی بر آنان فشار آورد حضرت، برادرش عباس را طلبید و با سی سوار و بیست پیاده در شب فرستاد تا آب بیاورد تا نزدیك فرات آمدند و نافع علم را پیش می برد، عمرو بن حجاج زبیدی آنان را از برداشتن آب منع كرد آنان با شمشیر با عمرو و یارانش به مقابله برخاستند و مشك ها را پر از آب كردند و از فرات بیرون آمدند.

عباس بن علی و نافع دشمنان را پراكنده می كردند و به مأموران حمله می بردند تا این كه مشك های آب را خدمت امام حسین علیه السلام آوردند از این رو قمر بنی هاشم به سقا ملقب و به «اباقربه» یعنی صاحب مشك مكنی گردید. [1] .

همان گونه كه در این جریان آمده است در این نوبت حضرت ابی الفضل علیه السلام با كمك عده ای توانست آب به خیمه گاه برساند و تشنه كامان را سیراب نماید.

یكی از شعرای منطقه دشتی به نام ملا حسن كبگانی معروف به آخوند كبگانی و متخلص به «محمود» این جریان را با عنوان «رزمیه» به نظم كشیده است كه آن را در اینجا ذكر می نمایم:



چو عباس آمد به آوردگاه

همه چهر گندآوران [2] شد چو كاه



چو تنگ اندر آمد به دشت نبرد

همه دشت بر دشمنان تنگ كرد



نشسته به زین همچو غرنده ببر

بر اسبی غریوان چو غرنده ابر



جهان با شكوهش همه بی شكوه

شكوهش بدان بال و بر پیش كوه



به چنگ اندران هندی آبدار

به جنگ اندران آتش شعله بار



چو طوفان به تندی همه كرد راه

خروشان و جوشان بزد بر سپاه





[ صفحه 51]



برانگیخت ابرش [3] برآورد گرد

كه پنداشتند ابرش اندر نبرد



ز گردان به همراهیش بیست تن

همه میر و سالار و لشكرشكن



چو آگه از این حال اسحاق شد

به تن روح او گفتی ازهاق شد



ز لشكر برآمد سراسر خروش

ز سرها بپرید یكباره هوش



كس از هول جان، جانب كس ندید

بشد روز محشر در آن شب پدید



برآمد یكی گرد پیش سپاه

پس كوه گفتی فرو رفت ماه



هوا تیره از گرد چون میغ [4] شد

همه آب شط آتش از تیغ شد



فلك تیره از گرد چون قیر شد

زمین روشن از برق شمشیر شد



ز شیپور رعد آمد از ابر مرگ

فروریخت سرها به جای تگرگ



روانی شد از تیر باران برون

ز هر چشمه ی درع صد جوی خون



ز تیر و تبر دشت و هامون گریست

زره جمله چون چشم شد خون گریست



چپ و راست شد نیزه بالای سر

مشبك سپهر آمد اندر نظر



سنان ها درخشنده با اضطراب

بر آتش چو عكس ستاره در آب



به قلب اندرون راند شهزاده بور [5] .

برآمد ز افلاك ویل و ثبور



تن پهلوانان ربودی ز جای

چو كهبرگ را مهره ی كهربای



چو كاهی برآوردی از پشت زین

چو كوهی فكندی به روی زمین



ز نی بس كه برداشت گردان ز دشت

تن پردلان پرچم نیزه گشت



ز یك حمله اش جمله گردان همه

رمیدند ز آن شیر همچون رمه



لب آب بگرفت با بیست مرد

ولی یك تن از آب لب تر نكرد



نمودند تر ز آب دیده زمین

به یاد لب خشك سلطان دین



پیاده شدند آب بر دوش بار

شدند از پی بازگشتن سوار



فرا پیش عباس با كر و فر

روان از پی فوج فتح و ظفر



[ صفحه 52]



به بنگه رسانید پس آب را

بنوشاند از آن شاه و اصحاب را



به باغ كرم تا كه میراب شد

ز فیضش جهان جمله سیراب شد



علم كرد قد در سقایت دمی

علم شد از این رو به سقا همی [6] .




[1] مجالس عاشورا، ص 229.

[2] بوي گند تنفرآور.

[3] ابرش اسبي كه نقطه هاي سفيد دارد.

[4] ميغ: ابر سنگين و تيره.

[5] بور: نوعي از رنگ اسب.

[6] ديوان محمود.